مترجم: نازی نظاملی، شايان شمس
گوينده: شايان شامبياتی
بزرگترین اشتباه فیلمنامه نویسان تازهکار چیست؟
بزرگترین اشتباهی که سعی میکنن مرتکب بشن، یعنی مرتکب میشن، اینه که ...
مترجم: نازی نظاملی، شايان شمس
گوينده: شايان شامبياتی
بزرگترین اشتباه فیلمنامه نویسان تازهکار چیست؟
بزرگترین اشتباهی که سعی میکنن مرتکب بشن، یعنی مرتکب میشن، اینه که سعی میکنن خودشون رو با مد روز وفق بدن. و اینطوری میشه که میرن سراغ کارهای پرفروش و موفق سال قبل و یا حتی فیلمهای مستقلی که... خودتون میدونین. من مطمئنم بعد از فیلمهایی مثل پسرها گریه نمیکنن، هالیوود پر شد از داستانهای جذاب کوچکی که توشون کاراکترهای حاشیهنشین، روابط خشونت آمیز و جنسی، و غیره داشتند. از طرف دیگه، قطعا آواتار و فیلمهای این سبکی به مقلدها آزادی عمل دادند. مقلدها بیشتر نگران فروش هستند تا خلق اثر. معمولاً فیلمنامهنویسهای جوان یا فیلمنامهنویسهای مبتدی گرایش به گند زدن به سینما دارن و فکر میکنن گندی که خودشون میزنن بهتر از گندیه که بقیه میزنن. اینطوریه که اونها صرفاً میخوان فیلمشون ساخته شه و موفقیت کسب کنن و در تجارت سینما حضور داشته باشن. در نتیجه از هرچی که میبینن تقلید میکنن و به خیالشون چون از داستانهای افتضاحی مثل ترانسفور فیلم ساخته میشه، اونها هم باید یه اسباببازی دیگه پیدا کنن و با نسخهبرداری از روش یه فیلم مزخرف جدید بسازند.
چه چیزی فیلنامهنویس خوب را از بد متمایز میکند؟
خب، خوب و بد درجهبندی داره. تفاوت میتونه خیلی ظریف باشه و در این مورد نمیشه تشخیص داد، اصلاً نمیشه فهمید. اما تفاوتها مشخصه. حتی نوشتن بیست تا فیلمنامه هم دلیل بر تسلط نویسنده به فن اکسپوزیشن یا همون نحوه تعریف کردن داستان نمیشه. مه به راحتی میتونم با چند صفحه از یه فیلمنامه یا رمان یا هر چیز دیگهای بفهمم که نویسندهاش به درجهای از مهارت دست پیدا کرده یا نه، صرفاً با توجه به فن اکسپوزیشن.
معمولاً اگه یه نویسنده به خوبی از پس اکسپوزیشن بربیاد، حتی اگر فیلم ساخته یا تولید نشه، میشه نتیجه گرفت که عمیقاً با فنون این کار آشناست و میدونه که چطوری خواننده رو به سمت داستانش بکشونه. و نمیخواد داستان رو خیلی زود و زورکی به بیننده تحمیل کنه بلکه میخواد در بیننده نسبت به داستان حس کنجکاوی و همذاتپنداری به وجود بیاره، و حرفش رو به طور نامحسوس و غیرمستقیم به ناخودآگاه ما انتقال بده.. همین یه تمرین معمولاً به سالها تمرین و آزمون نیاز داره.
من معمولاً میتونم با توجه به توصیفاتی که یه نویسنده به کار میبره نوع تخلیاتش یا دستکم نوع تخیل بصریش رو تشخیص بدم. من میتونم در اولین صحنهی دیالوگدار، حتی توی یه فیلم اکشن، تشخیص بدم که نویسنده درکی از معنی تلویحی داره یا نه؟ یا اینکه دیالوگها رو با دقت نوشته یا نه؟
میدونین، یه سری معیار وجود دارن... وقتی ورزشکارها در المپیک حرکتی رو انجام میدن، داورهایی که روی صندلیشون نشستن تا از بین یک تا ده به ورزشکارها نمرهای بدن، دنبال چی میگردن؟ داورها روشهای خودشون رو برای ارزیابی دارن، درسته؟ بخشیش حسیه و بر میگرده به آرامش در حین اجرا، اعتماد به نفس در حین اجرا و تمرکز. برخی از اینها غیرقابل بیان هستند ولی بر اساسشون میشه یه اجرای اسکیت روی یخ رو داوری کرد. مثلاً این که آیا توی مسابقه پاتیناژ، زاویه برخورد تیغه کفش با یخ مناسب بوده یا نه؟
نویسندگی هم همینطوره، این کار هم یه جور اجراست. درست مثل اسکیت روی یخ. من میتونم اثر رو بخونم و درکی از میزان اعتماد به نفس، تسلط، دقت و چیزهای دیگه نویسنده داشته باشم. این لزوماً به این معنی نیست که در آخر کار تحت تاثیر قرار میگیرم. بلکه میتونم از ابتدای اثر بگم که نویسنده تسلط خاصی بر اثرش داره یا نه. ولی این فقط یک جنبه از کاره. آدمهای زیادی هستند که فن رو خوب بلدن ولی حرفی برای گفتن ندارن. استیون اسپیلبرگ، یک استعداد درخشان بدون داشتن حرفی برای گفتن. ام نایت شیامالان، میتونه به خوبی صحنه رو درست کنه و فیلمش رو بگیره، ولی ذهنش کارتونیه، مثل کتابهای کامیکه. حرفی برای گفتن نداره. پس در کل، داشتن تسلط بر فن نمیتونه کیفیت نهایی اثر رو تضمین کنه.
از طرف دیگه، ما با افرادی مواجه میشیم که میونهشون با مسائل فنی خوب نیست ولی شور و شوق و بینش خوبی دارن و واقعاً رفتار آدمها رو در روابط و چیزهای دیگه درک میکنن و واقعاً تخیل قویای در مورد دنیاهای متفاوت دارن، توی همه ژانرها. پس داشتن فن هم کیفیت نهایی رو تضمین نمیکنه.
جالبه که، انگار فقدان تسلط به فن و فقدان بینش زندگی دوش به دوش همدیگه حرکت میکنن. تصادفی نیست که نویسندگان بد حرفی هم برای گفتن ندارن. حرف داشتن ظاهراً به آدمها انگیزه میده ولی نه لزوماً. این لزوما چیز سادهای نیست و ممکنه که اشتباه کنن. شما هم ممکنه کتابها رو به اشتباه از روی جلدشون قضاوت کنین. ولی میتونین از یه سری معیار استفاده کنین تا به جای جذب شدن به ابتذال، جذبِ کیفیت بشین.