مترجم: نازی نظاملی، شايان شمس
گويندگان: كتايون اعظمی، رضا آفتابی
مجری: برگردیم به فیلم شعبدهباز. همونطور که گفتین این فیلم قراره توضیح بده که شما رابطه بین هنرمند و ...
مترجم: نازی نظاملی، شايان شمس
گويندگان: كتايون اعظمی، رضا آفتابی
مجری: برگردیم به فیلم شعبدهباز. همونطور که گفتین این فیلم قراره توضیح بده که شما رابطه بین هنرمند و مخاطبش رو چطور میبینین.
برگمان: بذارين قصهي كوتاهي رو براتون تعريف كنم كه سالها پيش شنيدم، و روی من خيلي تأثير گذاشته، و اونطوري بهتون بگم كه رابطهي بين هنرمند و مخاطبش رو چطور ميبينم.
يه روزي، در قرون وسطي، به يك چوبتراش در چين مأموريت دادن كه براي ناقوسهاي معبد پايه بسازه. براي اين چوبتراش چيني مأموريت واقعاً افتخارآميزي بود. بنابراین اون دست به كار شد. موقع كندهكاري، به این فکر افتاد كه كلي پول بابت اين پايهي ناقوس گيرش ميآد؛ و با این طرز فکر بود که نتیجه کارش خیلی ضعیف از آب در اومد.
ولي از اونجايي كه يه استادكار چيني جاهطلب و بلندپرواز بود، دوباره از اول شروع كرد. ولي اين دفعه هم همينطور كه ميتراشيد، به اين فكر افتاد كه با انجام اين كار، با ساختن اين پايهي فوقالعاده زيبا، چقدر ميتونه دل همه رو به دست بياره. ولی اين بار هم تلاشش بيثمر بود. به همين خاطر اون پايه رو هم كنار گذاشت و سومي رو شروع كرد. اين دفعه به ذهنش رسيد كه با اين پايهي ناقوس ميتونه در يادها جاودانه بشه، ولي سومين تلاششهم ناموفق بود.
اين طوري شد كه چوبتراش چيني ما به نهایت خشم رسید. تصميم گرفت براي بار چهارم هم امتحان کنه. این بار فقط یک فکر توی سرش بود: یک پایه ناقوس درست کنه. این بار موفق شد و تونست با کارش هم محبوبیت، هم پول و هم جاودانگی به دست بیاره.