مترجم: آيدين ثابتيان
گويندگان: شايان شامبياتی، امير منچهری
یک هفته پر تب و تاب تدارکات پیشِ روئه. فیلمان تا جایی که میتونه از سر راه کنار میره. البته همسرش ...
مترجم: آيدين ثابتيان
گويندگان: شايان شامبياتی، امير منچهری
یک هفته پر تب و تاب تدارکات پیشِ روئه. فیلمان تا جایی که میتونه از سر راه کنار میره. البته همسرش خبر نداره که اون از زمان ابداع انتقام چه رنجی میکشه
مجری: پیتر بروک کارگردانیه که عمرش رو به معنایی وقف سفر کرده. در پاریس یک کانون بینالمللی تئاتر برپا کرده و از صحرای بزرگ آفریقا تا ژاپن رو به دنبال داستانهای بدیع و نو در نوردیده و حالا در اواخر دهه هشتاد عمرش هنوز در پی تازهها است. آخرین نمایشش به نام ردا که آپارتاید آفریقای جنوبی رو به لندن میاره، داستانی سهل و ممتنع درباره خیانت و انتقام در گتویی در ژواهنسبورگه.
داستان کنتنبا نویسنده اهل آفریقای جنوبی. اولین بار چطور با این داستان روبرو شدید و چی شد که احساس کردید باید به روی صحنه تئاتر ببریدش؟
بروک: ردا گویای شرایطی فوقالعاده است و ذهنی شگفت انگیز خلقش کرده. و میشه خلاقیت بینظیر کنتنبا رو در شرایط این زوج دید که شوهر، انتقامی هولناک برای همسرش که دوستش داره و اون هم شوهر رو دوست داره تدارک دیده ولی نمیتونه از این کار هولناک صرف نظر کنه. بقیه داستان رو نمیتونم تعریف کنم چون نمیخوام نمایش رو لوث کنم و فکر میکنم کنتنبا تحت شرایطی متفاوت میتونست خراجپرداز اتحادیههای کاذب آپارتاید باشه. البته این اتحادیهها تنگنظر بودن ولی نه در حد آپارتاید. و بیعدالتی هولناک آپارتاید لازم بود تا بتونه چنین داستان با صلابت و سنگدلانهای رو خلق کنه.
مجری: این تلاطم برقآسای رنگآمیزی و فضا با این که همیشه ممکنه روزمره جلوه کنه ولی چیزی ژرف و تراژیک هم در خودش داره.
بروک: البته این یکی از پیشرفتهای بزرگ از زمان نمایش ردا است که اولین بار در پاریس به روی صحنه بردیم و بوف دونور به اینجا آوردش.
مجری: منظورتون اجرای سال ۱۹۹۹ هست که اولین اجرای شما است؟
بروک: بله، و اون زمان که همه سالنهای نمایش عرصه شبنامههای خشمگین و تئاترهای با رسالت سیاسی بود، نیازی به برجسته کردنِ پسزمینهی آپارتاید نبود. چون در فضا حضور داشت. لازم نبود. پس تمرکزمون رو گذاشتیم روی جنبه انسانی روایت. در اجرای جدید فهمیدیم که نه تنها میتونیم حضور آپارتاید رو در کار بیاریم بلکه همچنین میتونه مقتضای حال تمام اون چیزی که در دنیا میگذره باشه. به خصوص حضور رژیمهای دیکتاتوری بیرحم و ستمگر در سراسر جهان و جانهای مردمی که در حین گفتگوی ما رنج میکشن.
مجری: اغلب، حداقل در این کشور، شما رو به عنوان کارگردانی میشناسند که به نوعی همیشه از سیاست دوری جسته.
بروک: خبرنگاری هنر ساده جلوه دادنِ اموره. البته میتونه موضوع یه نمایشنامه جالب باشه؛ داستانی که در اون من یک دفعه سر به بیابون میگذارم.
مجری: آره، میتونه موضوع نمایش جدیدی از بروک باشه.
بروک: آه، نه. من همیشه از همون اولین کارها دنبال خصلتی میگشتم که فقط در شکسپیر یافته بودم. و نهایتاً اون رو در مهاباراتا هم کشف کردم. یعنی این که میشه تمام سطوح از متعالیترین تا روزمرهترین رو کنار هم گذاشت و باید هم همراه هم باشن تا بشه اون رو مثل واقعیت تجربه کرد. من از کلمه سبک وحشت دارم چون هر جا که این اسم میاد محدود میشیم.
مجری: درخور توجهه که بروک چطور طی قریب به هفتاد سال تئاتر تونسته امور رو با اصول آشتی بده. زمانی نمایشهای او شامل آکربات و بازیهای حماسی بود که مدت زمانی حماسی هم به طول میانجامید: ۹ ساعت برای برداشتش از مهاباراتا. اکنون رویکرد او به تئاتر رو میشه در یک کلمه متبلور کرد: سادگی.
بروک: تدریجاُ به این حقیقت واقف شدم که غنیترین ابزاری که میشه در تئاتر به کار برد انسانه و وقتی تمرکز رو روی این امر قرار بدیم، میبینیم که نه تنها به دلایل نظری باید ساده کار کنیم، بلکه سادگی خود به خود به دست میاد. لذا شروع تمرین رو اصلاً ساده کار نمیکنیم. من معتقدم که باید همه زوائد ممکن رو در کار آورد و بعد غربالش کرد. و چیزی که مردم، به ظرافت، سادگی لقب دادند، سبک من نیست بلکه صرفاً عقل سلیمه که حکم میکنه: «آره، بدون فلان چیز کار بهتر میشه.»
حضور موسیقی ما رو قادر میسازه تا داستانی بسیار با صلابت و نظرگیر و تلخ رو تحت شرایطی نظرگیر و تلخ بازگو کنیم. و اگه همین رو تا ته خط بریم، میرسیم به اون چه که برای من، جمود تئاتر سیاسی بود که تماشاچی رو خشمگین و خشمگینتر روانه خانه میکرد و این به درد هیچ کس نمیخوره.
مجری: پیتر! در همین حین، داری ردا رو به عنوان نمایشی جهانی از آفریقای جنوبی به لندن میاری. به عنوان نمایشی برای تئاتر جهانی جشنواره لندن که فکر میکنم ایدهاش به روی صحنه آوردنِ طیف گستردهای از تئاتر جهان به لندن هست که یک شهرِ جهانیه. جالبه که به نوعی همین کار رو چهل سال پیش انجام دادی و شروع کردی به سفر کردن، خصوصاً به آفریقا در دهه ۷۰.
بروک: نه فقط اونجا، به ژاپن، خاورمیانه.
مجری: بله، هند. اصلاً انگیزهات برای این سفرها چی بود؟
بروک: خب، من همیشه از زمان بچگی به همه میگفتم که وقتی بزرگ شدم میخوام جهانگرد بشم.
مجری: جهانگرد؟
بروک: بله، جهانگرد. ساده است. قضیه به همین سادگیه که معتقدم هیچ یک از ما، حتی اگر انیشتین و بزرگترین ذهنها رو در کنارمون داشته باشیم، فکر نمیکنم هیچ انسان منفردی بتونه ادعا کنه که همه چیز رو میدونه. ما فقط قطعات ریزی از پازل بزرگ هستی ایم.
مجری: پیتر بروک، خیلی متشکرم.