- ما به پرتره گرایش داریم چون انسانیه و ما انسانیم. من به نوعی باهاش ارتباط برقرار میکنم.
- ما انسانیم و اجتماعی هستیم. بنابراین دوست داریم به مردم نگاه کنیم ...
- ما به پرتره گرایش داریم چون انسانیه و ما انسانیم. من به نوعی باهاش ارتباط برقرار میکنم.
- ما انسانیم و اجتماعی هستیم. بنابراین دوست داریم به مردم نگاه کنیم. یک صورت حرفهای زیادی برای گفتن داره.
- ما خودمون رو برای تقلید کردن، ارائه نمودن و تمجید شدن به تصویر میکشیم. برای این که به نوعی یک موقعیت اجتماعی رو تعیین کنیم.
- به طور بنیادی، این اشتیاقی ماست به ثبت کردن؛ ثبت کردن هستیمون.
تاریخ چهرهنگاری
- ما از زمان غارنشینی آدمها رو به تصویر میکشیدیم. اما این کار بیشتر جنبه آئینی و تشریفاتی داشت. در رابطه با پرتره، مصریهای باستان نخستین کسانی بودند که خدایان و فراعنه رو به عنوان خدایان به تصویر کشیدند و اونها رو ثبت و تجلیل کردند.
- رومیها و یونانیها هم به همین ترتیب رفتار میکردند و حتی تا قرون وسطی هم پرترهها بیشتر جنبه مذهبی و آئینی داشتند. تمامی قسمت ابتدایی تمدن در رابطه با چیزی که ما به تصویر میکشیدیم به دلیل فلسفه اون زمان، آرمانی برای رسیدن به کمال و زیبایی و تفسیر ما از آن بوده.
عامل تعیینکننده دیگه موقعیت اجتماعی افراد بود. اگر کسی استطاعت این رو داشت که چهره خودش رو به تصویر دربیاره، این امر بیانگر اهمیت اون شخص بود.
پس از به وجود اومدن عکاسی، پرتره دیگر تصویری از انسان نبود. خود واقعیت بود، یک انسان بود، و بنابراین تحریف یا دستکاری در کار نبود. بعد در زمان جنگ داخلی آمریکا عکاسی خبری به وجود اومد و در اواخر قرن نوزده، مردم شروع به استفاده از پرتره به عنوان ابزاری برای ابراز احساسات و نظرات خودشون کردند و دیگر چهرهنگاری وسیلهای برای ثبت وقایع نبود.
در زمان حال، رویکرد ما دوباره به سمت ستارهها و چهرههای مشهوره که گونهی مدرن خدایان هستند. مردم اونها رو میپرستند بنابراین تصاویر ما هم سعی میکنند تا مقداری از داستان رو بیان کنند. ما تقریباً تمام چرخه گذشته رو طی کردیم. اما حالا به جای قدرتمندها، این مردم عادی هستند که پرترهّها رو به وجود میارن.
داستانسرایی شخصی
- من عاشق داستانم. این چیزیه که من رو به سمت عکاسی سوق میده. من بعد از گرفتن عکس، اون رو بر میدارم و فکر میکنم که چقدر این عکس یادآور احساسیه که موقع نگاه کردن به عکسهای پدرم دارم. یه احساس بسیار منفصل.
در سال ۲۰۰۷، مشخص شد که پدرم آلزایمر داره. من پروژه خوابگرد رو در سال ۲۰۰۹ با گرفتن عکسهایی از اون شروع کردم و بعد برای این که اون احساس تنهایی نکنه و خودم هم در پروژه شرکت داشته باشم، از خودم هم عکسهایی گرفتم. من سعی کردم که موقعیت خودم رو فراموش کنم و تمرکزم رو روی اون و مسیری که طی میکنه بذارم و احساس میکنم که واقعاً با این کار ارتباط برقرار کردم.
اینها بهترین عکسهای من هستند. من حقیقتاً میخواستم که سیر بیماری رو دنبال کنم و داستان اتفاقی رو که برای اون در حال افتادنه بیان کنم. چون زمان در بیماری آلزایمر مهمترین عامله.
به زودی و سرانجام اون به یاد نخواهد آورد که کیه و من کی هستم و قادر به شناخت انسانهای دیگه نیست.
به همین دلیل من فکر میکنم که خوابگرد مثل یک داستانه. عکاسی پرتره به طرز عجیب و معجزهآسایی با ما ارتباط برقرار میکنه و من فکر میکنم که یک چهره حرفهای زیادی برای گفتن داره. فکر میکنم پدرم میدونه که برای من این پروژه برای من مهمه و همچنین حس میکنم که بالقوه است و حتماً میتونه به جامعه بشری کمک کنه.
به چالش کشیدنِ زبان پرتره
- ریشه گرایش من به پرتره، علاقه من به استفاده از این ژانر و دگرگون کردن و به هم ریختنِ این عکسّهای دست جمعیه که ما به خوبی میشناسیم.
ما درک بسیار عمیقی از عکسهای دست جمعی و خونوادگی داریم و فرضیات و برداشتهای خودمون رو از هر پرتره داریم. در سری عکسهای خونوادگی ساختگی، من آدمهای غریبه رو به اتاقهای اجارهای هتل دعوت میکنم و خونوادههای مصنوعی به وجود میارم. در بسیاری از موارد، افراد خونواده از نژادهای مختلف هستند. اینها آدمهای معمولیای بودن. بازیگر یا مدل نبودن و من به کسی حقوق پرداخت نکردم.
موضوعی که بهش علاقه داشتم غیرطبیعی بودن موقعیت بود و این علت اصلی کار کردن من با آدمهایی بود که همدیگه رو نمیشناختن. من میخواستم که اون لحظات غیرطبیعی و ناراحت رو تولید کنم؛ لحظهای که به نظر دروغین می رسه و اونها پشت نقابهاشون لبخند میزنن.
اتفاقی که افتاد بسیار جالب بود. خونواده به صورت خودجوش شکل میگرفت و فرمش وابسته به دینامیک آدمها بود. مثلاً اگر زن خونواده شخصیتی سلطهجو داشت، تمام خونواده حول محور اون شکل میگرفت. افراد به طور شهودی نوع خاصی از رفتار رو بلد بودن و این بسیار من رو شیفته میکرد.
واکنشهای بسیار جالبی هم در مورد این سری عکسها به وجود اومد. بعضیها احساس فریبخوردگی میکردن. حتی وقتی که شما میدونین اینها ساختگی هستند، به طور شهودی باهاش ارتباط برقرار میکنید و روایت خودتون رو ازش دارید. این موضوع این بحث رو به وجود میاره که در زمان حال خونواده چیه و چه شکلیه.
رابطه بین عکاس و سوژه
- روشهای زیادی برای عکس گرفتن از یک شخص و درست کردن یک پرتره وجود داره. موضوعی که من بهش علاقه دارم، به طور بخصوص، فضای بین ما و جنبههای ارتباطی ماجراست. بسیاری از کارهای پرترهای که عکاسان انجام میدن صرفاً پروژههایی برای مثلاً مجلهها هستند که معمولاً جنبه بیوگرافی دارند.
در چنین شرایطی، و در فضای یک جلسه استاندارد عکاسی، من قادر نیستم ایدهای رو خلق کنم و اون ایده رو روی ایدهای دیگه پیاده کنم. من متوجهم که سوژههای من با یک تصویر ذهنی از پرتره خودشون وارد محل عکاسی میشن.
مثلاً به تازگی من پروژهای برای مجله GQ داشتم. سم براون ستوانی بود که در سال ۲۰۰۸ به افغانستان اعزام شده بود. اون بر اثر انفجار یک بمب کنار جادهای به شدت مجروح شده بود و نیمی از صورت و بدنش سوخته بود. بنابراین من میخواستم به نوعی به اون قدرت تسلط بر تصویرش رو بدم. من سیم دکلانشر دوربینم رو جدا کردم و اون رو به داخل فریم آوردم. این شد که من سوژه رو در پروسه تصمیمگیری سهیم کردم. این گزینه است که بخوایم اتفاقی رخ بده، نه این که موقعیتی رو به انسانی تحمیل کنیم.
این گونه بازتاب شخصی و ایده ارائه از طرف سوژه، همواره با قصد قبلی و پیشزمینه ذهنی نیست. این کار سرشار از بداهه، الهام و غافلگیریه.
- یک پرتره تاثیرگذار انسان رو به تفکر وا میداره. اندیشیدن راجع به اشخاص به تصویر کشیده شده و به افکار اونها. پرترهای که غافلگیرکننده نیست میتونه تاثیرگذار و متقاعدکننده باشه.
- ما قسمتی از خلق چیزی هستیم که درک و دریافت میکنیم و پرتره میتونه کاری کنه که ما اون شخص رو به صورت تازهای ببینیم.
- من میخوام دنیای خودم رو به مردم نشون بدم. اگه اونها به گونهای بتونن باهاش ارتباط برقرار کنن، من هم با اونها ارتباط برقرار کردم.
- چگونگی ارتباط ما از طریق عکاسی در حال دگرگونیه و من احساس میکنم که نقش پرتره و نمودش در حال تغییره.
نظرات ارسال شده:
abbass1349 در 1395/06/23 ساعت 09:26 گفت:
سلام. چرا قابلیت دانلود رو از فیلمها گرفتید؟