مترجم: نازی نظاملی، شايان شمس
گوينده: امير منوچهری
اولین کتابی که در زندگیم خوندم ناطور دشت بود. من دانشآموز دورهی راهنمایی بودم پس احتمالاً بین یازده تا سیزده ...
مترجم: نازی نظاملی، شايان شمس
گوينده: امير منوچهری
اولین کتابی که در زندگیم خوندم ناطور دشت بود. من دانشآموز دورهی راهنمایی بودم پس احتمالاً بین یازده تا سیزده سال داشتم. خاطره خیلی مشخصی از کی و کجاش ندارم. ولی اون حس قویِ نزدیکی با شخصیت اصلی رو که همه ازش حرف میزدن یادمه؛ حساسیتش رو، شوخطبعیش رو... جادوئیه.
اولین تجربه خوندن این کتاب جادوئیه. مخصوصاً اگه انقدر خوششانس باشی که خودت هم سن و سال هولدن باشی. مخصوصاً برای من که یکی از اولین تجربههام از حرف سی اس لوئیسه که میگه «میخونیم که بدونیم تنها نیستیم.»
سعی کردم که بفهمم این کتاب چطوری کار میکنه. برای اینکه اگه دقت کنین یه حقه شسته رفته داره: راویش اول شخصه و به همین دلیل منبع اطلاعاتی موثقی نیست. فقط خودش داره در مورد خودش حرف میزنه ولی وقتی کتاب رو تموم میکنی کلی چیز در مورد هولدن میدونی که خودش بهت نگفته. و من تا مدتها که با آدمها دربارهاش حرف میزدم میگفتم «وایسا ببینم، ما این چیزها رو راجع به هولدن میدونیم ولی اون خودش راویه. ما از کجا این چیزها رو دربارهاش میدونیم؟»
و من بالاخره یه بار بررسیش کردم. دلیلش اینه که... خیلی فنی نیست... اول تکگویی درونی هولدنه. بعدش دیالوگ میاد. و به طرز غریبی دیالوگها تجربی هستند. دیالوگها واقعی هستن. مستقل از ذهن هولدن.
به نظر من کار خارقالعادهای که اون به عنوان نویسنده انجام میده اینه که بعضی وقتها هولدن از درون ذهنش با آدم حرف میزنه ولی بعدش صحبت کردنِ واقعیش رو میشنویم. مثل اینه که آدم شاهد مراودات اون با مردمه و بعد تفسیر هولدن رو از اونها میشنوه. و بعضی وقتها بین اون چیزی که اون گفته و اون چیزی که اتفاق افتاده و اون چیزی که هولدن سر هم میکنه فاصله هست. یه جورایی توی همین فاصله بین دیالوگ واقعی توی کتاب و تکگویی درونی اونه که ما میفهمیم هولدن کجاها با خودش کاملاً رو راست نیست. حیرت انگیزه. یه جور حقه ادبی کوچیک و حیرتانگیزه. این طوریه که سالینجر اجازه میده که هولدن قصهاش رو تعریف کنه ولی خودش هم همچنان به نوعی حضور داره و به شما یه زاویه دید جدید نسبت به این بچه میده که یه کم از بیرون و بالاست و این جادوئیه. واقعاً جادوئیه.